دانلود کارتون باب اسفنجی / گیر افتادن شخصیت های باب اسفنجی
دانلود برنامه کودک دیبیلیونز / لیا-لیا توی دردسر افتاده
دانلود کارتون بچه ریئس / نئو در گرد و غبار به دام افتاده است
دانلود آموزش آرایش / میکاپ سایه مخصوص چشم های پف دار و افتاده
آموزش قرمه سبزی رستورانی جا افتاده و تیره با نکات مهم
مواد لازم
گوشت خورشتی گوسفندی یا گوساله 400گرم
سبزی سرخ شده قرمه سبزی 500 گرم شامل (250 گرم تره، 125 گرم جعفری، 75 گرم گشنیز، 50 گرم شنبلیله)
لوبیا قرمز 100 گرم
پیاز 2 عدد متوسط
زردچوبه 1 قاشق چای خوری
فلفل سیاه نصف قاشق چای خوری
رب (اختیاری) 1 قاشق مربا خوری سر صاف
لیمو عمانی 4 عدد
نمک 2 قاشق چای خوری
نکات مهم :
این ترکیب سبزی رو یه بار امتحان کنین تا از عطر قرمه سبزی لذت ببرین ، بوی قرمه سبزی تو خونه میپیچه عالیه
میتونین از هر لوبیای دیگه ای که دوس دارین استفاده کنین
افزودن رب اختیاریه اما اگه اضافه کنین گوشت قرمه سبزی مزه عالی خواهد داشت و رب تاثیری در رنگ سبز خورشت نخواهد داشت چون خیلی کمه
بهتره لیمو رو نصف کنین تا از سالم بودنش مطمعن شین و هسته رو جدا کنین تا خورشت رو تلخ نکنه
سبزی و لوبیا رو از ابتدای پخت به گوشت اضافه نکنین
جداگانه پختن لوبیا باعث خوش رنگ تر شدن قرمه سبزی میشه
دانلودبرنامه کودک بیبو / ماشین پلیس و دزد به داخل آب افتادند.
داستان زن زیبا که در دام چند مرد هوس باز افتاد - حکایت زیبا و شنیدنی
داستانی زیبا و شنیدنی زن زیبا و دلفریبی که در دام چند مرد هوس باز افتاد داستانی از داستان های کهن فارسی در این ویدئو به این حکایت زیبا و شنیدنی میپردازیم پیشنهاد میکنم از دست ندین. در روزگاران قدیم زن صالحه و پاکدامنی زندگی میکرد که بسیار زیبا رو بود هر کس که او را میدید محو تماشای زیبایی او میشد .روزی شوهرش عزم سفر به مکه را کرد و زن خود را نزد برادر ناجوان مردش به امانت سپرد . برادر چند روزی از زن برادر خودش مراقبت کرد یکروز کخ هوس بر او چیره شده بود زیبایی زن را که دید از او طلب وصال کرد .زن برادرش که بسیار ناراحت شده بود او را ملامت کرد که تو را دین و امانت داری این نیست این برادریست که در حق برادرت میکنی؟؟مرد به حرف های زن هیچ توجهی نشان نداد و باز هم طلب عشق بازی و وصال کرد و زن را نزد خودش فرا خواند . زن زیبا وقتی دید حرف هایش را گوش نمیکند به برادر شوهر خود گفت مرگ برای من بهتر از این طلب توست .مرد که دید زن برادرش قبول نمیکند گفت کاری میکنم که پشیمان شوی. نزد بزرگان رفت و به آنها گفت زن برادر من با دیگری بوده و حال جزای آن را باید ببیند . به هر روشی که بود یزرگان را راضی کرد که نوشته ایی بگیرد و زن را سنگسار کنند . فردای آنروز آمدند و زن را به میدان اصلی شهر بردند و آن را سنگسار کردند هر چه زن میگفت به گوش هیچکس نمیرفت و آنقدر او را زندند تا زن بی هوش در آنجا افتاد. همگی فکر کردند که زن مرده و آن را رها کردند و رفتند .زن صالحه آنقدر کتک خورده بود که نای نفس کشیدن را هم نداشت و تمام صورت او زخم شده بود وقتی که بزور چشم هایش را باز کرد دید که ....